یک روز قبل از عملیات یک گردان از برادران که احتمالا از تیپ انصارالمهدی ابهر بودند در سوله ای جمع شده بودند ودر ان جمع تنها کسی که یک تشت حنا درست کرده وبا خنده دست همه حنا می گذاشت شهید محمد بود و این جمله را که این حنای عروسی است تکرار می کرد وبه دست خودش هم حنا گذاشته بود . یکی از امپولهای ضد شیمیایی را اشتباها به انگشتش زده بود و انگشت خود را متورم کرده بود ولی می خندید ادامه مطلب ...
محمد پسری آرام وبا ادب وفهیم اما بشاش بودخنده هایش وشوخی هایش بیشتر از کمک هایی که در امور منزل به من می کرد مرا شاد می نمود .
محمد یک انگشتری داشت که می دانستم انرا به جبهه نبرده است ولی نمی دانستم کجا گذاشته است بعد از شهادتش خیلی گشتم ولی انگشتر را پیدا نکردم تا اینکه یک شب به خوابم امد و من جای انگشتر را از محمد پرسیدم و او جای انرا نشان داد و گفت چند بار از کنار انگشتر رد شدی ولی ندیدی از خواب بیدار شدم و به ادرسی که داده بود رفتم و دیدم انگشتر انجاست و من چندین بار از همین جا رد شده ام با خود گفتم شاید می خواسته تاکید نماید که شهدا نمرده اند و بر امور شاهد بوده و نظاره می کنند
واگر به قران کریم مراجعه کنیم می فهمیم که شهدا نمرده اند و نزد خداوند متعال روزی می خورند و لیکن درک ما به انجاها نمی رسد از اینکه پسرم را در راه اسلام داده ام به این سربلندی خدا را شکر می کنم و از درگاهش برای خود و همه مادران و خانواده شهدا صبر می خواهم و قربان صبر حضرت زینب شوم که به انهمه مصایب صبر کرد و کربلا را همه اش زیبایی می دید شهدا هم در راه امام حسین رفتند و همه انها واقعا کربلایی شدند.
(شهید محمد حسن مجتهدی برادر این شهید هم در عملیات بدر شهید شده است) وشهید هاشم صفوی و شهید رسول ارجینی و شهید ابولفضل نظری و شهید سید باقر (سعید) اقامیری
نام : محمّد
نام پدر :ابوالفضل (حاج میرزاقا)
محل تولد :شهر سلطانیه
محل شهادت :جبهه های جنوب
نام عملیات :کربلای ۵
گلزار شهدای شهرستان سلطانیه زنجان
مختصری از زندگی نامه شهید محمد مجتهدی ادامه مطلب ...